دو تايي راه ميريم و مثلا داريم مغازه ها رو نگاه ميکنيم...
سکوت کامل...و سکوت هميشه منو اذيت ميکنه...پس ميشکنمش
راستی از ... چه خبر
انگار منتظر بود؛ شروع به گفتن ميکند
و بعد نوبت من ميشه ...من حرفهای بيشتری دارم و انگار اونم فهميده
نيم ساعت بعد من و او در خانه تنهاييم و من هنوز دارم حرف ميزنم کمتر وارد بحث ميشه و خوب گوش ميده...
۲ ساعت بعد او رفته و من هنوز تنهام ولی سبک سبک شدم
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page