اقا پنجشنبه جاتون خيلی خالی بود!!
يکی از دوست جونامون به نام اميد جون که اتفاقا من کاملا اتفاقی فهميدم يکی از خوانندگان پر و پا قرص وبلاگ ناچيز(!!!) من هستش پنجشنبه اومد دنبالمون و رفتيم بيرون!!
در ضمن اميد خيلی خيلی اتفاقی پسر دايی رضا(رضا رو که ميشناسين؟!) هم هستش و البته هيچ ربطی به ما نداره!!
برای ما تو تخت طائوس يه اتفاق بد هم افتاد يعنی اولش خوب خوب شروع شد ولی خوب به علت احتياط بيخودی من و اميد بد شد!!! البته تقصير رضا هم بودهاااا؟؟؟!!!!
خلاصه جاتون خيلی خالی بود ما قرار بود سانس هفت سينما بريم ولی يه دفه از دم هات چاکلت و فری کثيف (نترسين خلاف سنگين تخت طاووس نيست اين اقا يه ساندويچی داره که اتفاقا دوست رضا هم هستند!!!) سر دراورديم خلاصه ما دو تا که با رضا هم ميشيم سه تا!!!
حسابی اعصابمون سر يه چيزايي خورد شد!!
خيلی نوشته ام مرموز شد؟!
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page