اولين قرار نويسندگان و خردمندان(!!) قبيله انجام شد
در اين جلسه که با سخنرانی
گيلاس اعظم در مورد فوايد رنگ ها و عينک ها شروع شد بعضی از اپاچی ها حضور داشتند
پس از سخنرانی گيلاس اعظم
اقايی که مشغول خوردن پرتقال بود در مورد تفاوت رنگ ها مخصوصا کرم و سبز توضيحاتی برای حاضرين قرائت کردند
سپس از خانوم
المدريس دعوت شد برای حاضرين سخنرانی کنند که ايشون به دليل مرموزی اين درخواست را رد کرد و فقط سئوالاتی را از بقيه اعضا ميپرسيد جواب ميگرفت خانوم المدريس هم انسان بودند(خوب تقصير خوانندگان وبلاگشون چيه که نميتونن تشخيص بدن خانوم المدريس کين)
اقايان
اتيل و پاتيل هم که حضور داشتند از اينکه در منوی محل تجمع اپاچی ها پيتزا موجود نبود بسيار خشمناک بودند به طوری که به قهر جلسه را زودتر ترک کردند البته بماند که ايشون و خانوم المدريس قرار را زودتر هم شروع کرده بودند!!!
البته نا گفته نماند که معلوم شد کسی به مسئولين محل قرار رشوه داده است که پيتزا از منو حذف بشه اين فرد که بعد از فاش شدن موضوع خواهش کرد اسمش فاش نشود اول اسمش ليلی و اول اسم وبلاگش طعم ميباشد
همچنين در اين جمع شخص خيلی مهم و معروفی چون سام(هوررررررراااا) حضور داشتند که از نظر سنی مثل اين بود که در جمع خانه ی سالمندان حضور دارد( با عرض پوزش از خانوم های قرار!!)
بعد از اين صحبتها جلسه ی قبيله اغاز شد
و صحبتهای حياتی اجرا شد!!
گيلاس(در حالی که چشمانش را تا حد ممکن نازک کرده و با چاشنی اخم): من به کسی پيتزا بده نيستم
اتيل:ميبينيم حالـــــــــــــــــــــــــــــــــــا
دوستان ديگر برای پيش نيومدن دعوا وارد بحث ميشن
سام: اره اونجا .....(اسم يه وبلاگ نويس معروف) هم بود
(يه دفه انگار در محل قرار گاز اشک اوری زده باشند يا سام به مقدسات افراد توهين کرده باشد قيافه های دوستان تغيير کرد)
پرتقالی:واااااااااااااااااااااااااااه واااااااااااااااااااااه
گيلاس: ايييييييييييييييييييييييش المدريس تو وبلاگ اين يارو رو که سام ميگه خوندی؟!
المدريس(انگار قراره مثلا اتهام بزرگی را از خود مبرا سازد) :وا خاک به سرم نه گيلاس جون اصلا هيچ وقت
اتيل و پاتيل که از ماجرا خبر نداره با خوشحالی از اينکه بلاخره يه کسی را شناخته ميگه اررره من دوبار اين وبلاگ را خوندم!!
يه دفه همه نگاههای خشمناک از روي سام به طرف اتيل بيچاره ميره و همه دسته جمعی با صدای رسا ميگن اااااااه ه ه ه ه ه
گيلاس برای اينکه پنجمين پيتزا رو مجبور نشه بده حرف نميزنه
در اينجا ساممتوجه ميشه که همانقدرکه گيلاس و البالو شبيه هستند گيلاس و المدريئ هم شبيهند
البته سام ميداند که سخت در اشتباه است و اين دو هيچ نسبتی با هم ندارند!!!
غيبتها بالا ميکشه همه خبر دارن که سام يه بار با يکی يه جايي رفته که اون يکی يکی ديگه بوده!!!!
در ضمن بايد خاطر نشان کنم که قرار ساعت هفت برگزار شد ولی از ساعت ۶ دو نفر در محل قرار و دو نفر روبروی محل قرار حضور داشتند که کسی يه موقع جا نيوفته
و بحثهای مهمو حياتی ادامه داشت تا ساعت هشت که همه اماده ی رفتن شدند و دم در محل قرار سام و پرتقالی و المدريس و گيلاس ايستاده بودند و گل ميگفتن و گل ميشنفتن که پرتقالی متوجه شد چند پليس (همون کلان خودمون که تازگی ها با کلاس شدن) در کنار انها قرار دارند اقای پليس به گيلاس اعظم نزديک شد و از جيبش کاغذ و خودکاری دراورد و گفت ليلی جون ميشه يه امضا بدی اسم من ابولفضله
ليلی هم امضايي به اقا پليس داد و گفت بچه ها بدوييم بريم من دارم شناخته ميشم...
قرار تموم شد
گزارش کاملتر و بهتر را اقای اتيل پاتيل به زودی درج خواهند کرد
قربون همگی
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page