ازيتا نويسنده وبلاگ زن رشتی..فردی که با سرطان دست و پنجه نرم ميکرد در گذشت
به تمامی دوستانش و خانواده اش تسليت ميگم
قسمتهايی از اخرين نوشته اش :
هر چيز پايانی داره و من نمیدونم كه آيا اين نقطهی پايان بلاگ من هست و يا قراره هنوز اين قصهی تكرار و تكرار ادامه پيدا كنه. میدونم كه اين روزا خيلیها به خصوص،دوستان از دست تنبلیها، بیحوصلگیها و بیوفايیهای من دلگيرند. اما همه اينها دست من نيست. وقتی تمام انرژی و توان آدم تموم میشه، وقتی تو حتی برای يه راه رفتن جزيی بايد همه قدرت و تمركز و مهارتت رو به كار ببری، آنوقت چطور میشه كار ديگهای كرد؟ من عين يه گنجشك بال زخمی كه نمیتونه پرواز كنه، اينجا افتادم، از هراس خيلی چيزها قلبم تند تند میزنه و نفسم توی سينه حبس میشه، اما من چارهای جز تحمل ندارم و بايد اين شرايط رو بپذيرم تا يه روز اگه خدا خواست بالم خوب شه، آنوقت منتظر لحظهی فرار باشم. با خودم میگم آيا اون روز میياد؟ آيا من يه بار ديگه، آره فقط يه بار ديگه میتونم تو آسمون آبی زندگی پرواز كنم؟ شايدم ديگه پيش نياد. به هر حال من هنوز هم اميدوارم.
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page