ديروز با اينکه قرار بود همه چيز خيلي عادي و به سمت بد باشه با يه تلفن ساعت يک و نيم نصف شب پنجشنبه وقتيکه من تو اينترنت بودم و به خاطر اينکه يکي رو خطمون اومده حسابي قاط زده بودم برنامه به کلي تغير کرد!!
قرار شد دو نصف شب علي با ليلا بيان دنبالم و بريم از يکي از دوستاي علي سيخ(!!) بگيريم و بعد کمي خريدکنيم(ايت يکي حماقت من بود البته خوب بند ساعتم هم پاره شده ساعت از دستم در رفته!!) و من بيام خونه و صبح ساعت ۶ بريم شمشک!!
بعد از اينکه چند تا فحش خيلي خوب از دوست علي خورديم که اينوقت شب همرو بيدار کردين هيچ جايي براي خريد يدا نکرديم و به اين نتيجه رسيديم که چرا بقالي ها انقدر زود ميبندن؟! من رفتم خونه!!
خلاصه صبح با دو ساعت تاخيير راهي شديم...
کلا خيلي خوش گذشت ولي خوب بهتر بود کمي جين برنامه زياد ميشد چون براي پنج نفر ادم فقط سه تاجين داشتيم(بماندکه دو نفر جين را نميخورن و ميبلعن!!)
بعدشم رفتيم دم رودخونه و در اخرين حرکت جوادانه پاچه هاي شلوار را زديم بالا و تو رودخونه با اهنگ بلک کتس(تذکر ميدهم هنوز ماجرا جوادانه هستش) رقصيديم و بعدش هم ... بسته ديگه خسته شدم!!
فقط تو شمشک عرضه و تقاضا يکسانه و هيچ کسي دست خالي بر نميگرده و خودشونو خالي ميکنن!!!!؟!؟!
جدي ميگم خيلي باحاله...ما در اونجا افتخار اشنايي با ساغر خانوم با يه دستگاه ماکسيماي ساغر خانوم را داشتيم که بر روند عرضه و تقاضا نظارت داشت و شرمنده هيچ کس نميشد!!!
مردم اين شهرک ييلاقي سود اقتصادي خود را در موقع حضور ساغر خانوم حدود ده برابر ميدانستند!!
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page