امير ميگه شروع کار با سام ودوستانش با اينکه يک اشتباه نبود ولي اجبار بود...
اجبار؟
اميد ميگه سوسول شدي! يا شايد هم ميگه سوسول بودي!
اين حرفها رو ديشب وقتي فکر ميکردم شب خوبي براي خوردن GIN با Sprite هست بهم گفتن! تا حالا اين احساس رو تجربه نکرده بودم وقتي سرم سنگين شده احساس ناراحتي بکنم...يه خوبي داشت ممکنه که از حرفي ناراحت بشي ولي هيچ وقت عصباني نميشي!!
حتي ممکنه تصميم ها هم عاقلانه تر باشه!!
ولي ديشب پر از تضاد بود اول شب خيلي خوب با ليلا و رامين و بعد کافه بلاگ و بعد هم اين حرفا...
اصلا حس ميکنم زندگي من پر از تضاده...
شايد اين تضاد ها ادم رو بسازه!
ولي ممکنه ادم رو از بين هم ببره!
...
تضاد!

Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page