شايد اين بهتر باشه...
نميدونم...
تازگي ها خيلي سر خيلي کارها و ماجراها ترديد دارم...
کاش يکي بود که هر چي ميگفت قبول ميکردم...خيلي حرفه يکي رو ادم انقدر قبول داشته باشه که به اين فکر نکنه داره درست ميگه يا اشتباه...
شايد هم حاضر باشه توي هر درستي و اشتباهي در کنارش باشه...
هوس کردم چشمام رو ببندم و هر چي گفتي بگم درسته و قبول کنم.
هوس کردم اشتباه کنم...جووني کنم...خر شم...خام شم...
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page