داني از زندگي چه ميخواهم
من تو باشم...تو...چشم تو دست تو
زندگي که هزار باره شود
بارديگر تو...بار ديگر تو...
ابتدا تو و انتها نيز
***
انچه در من نهفته دريايي است
کي توان نهفتنم باشد
***
بس که لبريزم از توميخواهم
بروم در ميان صحراها
سربسايم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج درياها
***
اري اغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان نينديشم
که همين دوست داشتن زيباست
***
اري اغاز
دوست داشتن است
اري اغاز
دوست داشتن
....
و اين دوست داشتن
چه زيباست
فروغ بزرگ ببخشيد از دست کاري در شعرت و (بي شک خراب کردن شعرت)...بايد تمام احساسم را ميگفتم...
دوست داشتن از دفتر اسير
فروغ فرخزاد
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page