امتحانا هم تموم شد و من فهميدم براي پاس کردن درسها بايد کمي زحمت کشيد و زرنگ بود حالا اين زحمت فقط لازم نيست براي درس خوندن باشه مثلا برنامه نويسي رو ميتونستم با کمي زرنگي(گرفتن۳ نمره پروژه و ۳ نمره در نيم ترم و۲ نمره دادن تکاليف) بدون شرکت درامتحان ترم (يا حداقل گرفتن ۲-۳ نمره از امتحان ترم) پاسش کنم و نشينم شب امتحان برنامه بنويسم و زار بزنم. بلاخره اين هم لازم بود تا کمي با سيستم دانشگاه اشنا بشم.فقط خيلي خيلي حسوديم ميشه که رامين و محمد برنامه نويسي رو پاس کنن و من نه(تا حد مرگ حسوديم ميشه!!).
اين روزها سرم خيلي شلوغه چون امير اومده و من کلي تو ذوق تشريف ميبرم که بعد از هفده سال دارم ميبينمش و انقدر باهاش راحت هستم و انقدر خوبه که ادم يه پسر خاله ي راست راستکي داشته باشه (پسر خاله دروغکي ميشه پسرهاي دخترخاله هاي مامانم!!) و همش با علي و ليلا و امير از صبح تا شب بيرونيم و الان هم رفته مشهد و امشب مياد خيلي هم دلم شورميزنه که دو هفته ديگه بره چقدر من دلم تنگ ميشه.
اين روزها که خيلي ها دور و ورم هستن ولي حس ميکنم خيلي تنهام مخصوصا يه دوست ادم اخلاقش کمي فرق کرده باشه و تو ندوني چه جوري ميشه با اين فرم جديدش کنار بياي...
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page