صبح با محمد رفتیم دانشگاه...با ماشین باباش...تا کرج نوحه گوش دادیم(کویتی پور!) من حالم از اين مرتيکخ کويتي پور بهم مبخوره...ولي دوس دارم اين اهنگه چي چيه؟ چنگ دل اهنگ دلکش ميزند مخصوصا ريميکس تکنوشو چون ميبينم چه جوري ميشه با يه ريميکس ريد به کله ي يارو و عقايدش!
***
پنجره ي اتاق بازه و من دارم يخ ميزنم و حال ميکنم...توي اين ليوان جديد سورمه ايه که روش يه پينه دوز داره واسه خودم نسکافه درست کردم ولي داغ داغ نيست و حال نميده...
***
تازگي ها از اين که خيلي درام رنگ عوض ميکنم اعصابمو بهم ريخته...رنگ عوض نميکنما...شايد دارم پوست عوض ميکنم...کي بود ميگفت من مل يه مار خوش خط و خال اول همرو به طرف خودم ميکشم بعد يه دفه ميرينم بهشون! الان اگه در دسترس بود يه بلايي سرش ميوردم!!
***
من سياست بلد نيستم...من عميق فکر کردن بلد نيستم...ميشه منم مثل بقيه بي خيال خيلي چيزا بشم و فقط کسخل بازي درارم؟!
منو عوض کن...!!!
***
هوس کردم يه غلطي بکنم...ولي هنوز به اين نتيجه نرسيدم که چه غلطي!!
***
ميدوني ياد کي افتادم؟! ياده اون دختره که يه دفه پاشد از ايران رفتشو به دفه رابطه قطع شد...ياد اوني که به همه يه جور ديگه گفتمش...اوني که...يادش کردم ولي دلم براش تنگ نشده!...ولي خيلي هوس کردم الان اون روزايي باشه که BIP BIP BIP... بسته تا اينجاشم زياديه!
***
الان داشتم به کي ميگفتم...اهان به اميد ميلاني!...ميگفتم هوس کردم پاچه ي يه نفرو بگيرمو بعدش يه دفه...چرا اتاق من انقدر داره سرد ميشه؟!
***
دلم ميخواست تو کامنت يه وبلاگي در جواب يه حرفش بنويسم: غلط ميکني! گه ميخوري!!...ولي اتاقم داره خيلي خيلي سرد ميشه!!
***
اوهي (گوساله!) زودتر اين ماشينتو درست کن...يکمي سرت خلوت بشه...دلم تنگ شد واست سر اين ماجرا!!!
***
امروز تو دانشگاه ريدم به مرجان(کاريکاتور!) ولي دلم نمياد به نازي(سرنده!) برينم چون خيلي باهام خوب حرف ميزنه طفلک...اومد و بهم سلام کرد و حال و احوال...منم جوابشو دادم ولي با مرجانه سلامعليک نکردم و وقتي سوال کرد در مورد کلاسا يه جورايي قهوه ايش کردم!!محمد کره خر هم که تا نازي رو ديد روشو کرد اونور و تحويلشون نگرفت!!! البته بخشي تا قسمتي حق داره!!
...تنها کار مفيد دانشگاه شايد همين بود!
***
اهان نه يه کار ديگه ها کرديم انگار...رفتيم بيش خانوم سگه که فقط با من خوبه و يکمي بستني ليسيديم(!!!؟!؟) تا کارمونو را بندازه که نتونست! بعدشم کلاسها را پيچونديم و اومديم تهران...اين پيچ خوردن کلاسها کار خيلي سختي نيست ولي انرژي ميبره!!
به قول خودم! انگار من <تدي بر> ه اين خانوم سگه هم شدم...(تدي بر =خرسهاي عروسکي پشمالو و نرم!!!!!)
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page