اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات ETERNITY

       
 

                   

 
archive e-mail
   
 
March 29, 2004
نشسته بود شايد هم ايستاده!‌ کسي به اين که اون نشسته يا ايستاده توجهي نميکرد همه از حرف زدن اون از مدل کارهاش و حتي از نوع فين فين کردنش کف کرده بودن!
اون داشت منکر همه چيز ميشد و براي انکار هم بااينکه دلايل احمقانه اي داشت ولي انصافا دلايلش خيلي خوشگل بودن!‌ يا حداقال اگه خوشگل نبودن جديد و نيو بودن!
همه زنها و مردها فقط جذب صحبتش شده بودند . حرفاشو قطع کرد و با عصبانيت ساختگي گفت اهاي عوضي ها من تشنمه يه چيزي سفارش بديد برام بيارن البته زنهايتان را نميخواهم! ارزوني خودتون!
همه شايد کمي ته دلشان از اين همه گستاخي ناراحت شدن ولي باز شيفته ي اين کار جديد و نواوريش در شيوه ي حرف زدنش شدند و همه براش اب جو سفارش دادن البته براي خود هم گرفتن!
مرد اولين ليوان را برداشت و برد بالا همه هم به تقليد او اينکار را کردند و مرد گفت به سلامتي همتون... و يه دفه ليوان را ول کرد و ليوان به زمين خورد و شکست و ادامه داد:
براي سلامتي همتون که ميخوام سر به تن همتون نباشه!‌ تا حالا فکر کرديد چه مردم ابلهي هستيد و چقدر عقب افتاده هستيد؟! اگر ميبينيد من امشب تو اين لجنزار شما اومدم براي اينکه شايد بتونم کمي روتون تاثير بزارم! من...
يه ليوان اب جوي ديگه برداشت و يه جرعه ازش خورد.ادمهاي توي کافه که هر لحظه براي ديدن اينمرد عجيب و دوست داشتني بيتشر ميشدند هم نوشيدند ولي دقت کردن که بيتشر از او ننوشند!
مرد گفت و گفت...از اين گفت که مردم بايد روشن فکرباشن يا حداقل ادعاي اينکار روداشته باشن...از اينکه دليلي نداره وقتي ميرن دستشويي کون خودشونو با دستمال پاک کنن و بهتره همونطوري بزارن بمونه! از اينکه لزومي نداره به بقيه اهميت بدن که چي ميگن...و از همه بيتشر از جديد بودن گفت اينکه ديگه توي اين قرن اين همه لباس پوشيدن و سنگين کردن تن و چه بسا روح!‌ کار احمقانه ايه و اينکه براي يه سکس با زنشون برن توي اتاق از چشم بچه هاشون قايم هم بشن بيخوديه...بهتره که اين کار رو گروهي انجام بدن و شايد بهتر باشه اصلا از اين به بعد اين کارهاشونو توي همين کافه انجام بدن...
مرد حرفهايش را قطع کرد و با صداي بلندي گفت: من بايد برينم!‌ مغز کدومتون جاي يه ريدن بزرگ رو داره؟!
و از وسط جمعيت رفت بيرون و جلوي کافه ريد! و به همه گفت بايد از روي کثافتهاش رد بشن.
مردم از روي کثافت هاي اون رد شدن و از اون شب جاي پاي همه خود کثافت شد و روستاي دهاتي هاي بد بخت پر شد از جا پاهاي قهوه اي!!!

3/29/2004 02:41:00 PM ;
0; Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

Back to Home page

 

© All Rights Reserved | Graphic by Sam Esmaelian | Designed By Miad Bigdeli