يه ليوان يه شيشه الکل سفيد با اب البالو(اشغال خوري!!) يه بسته وينيستون لايت.
روي مبل ميشنم و اولين ليوان رو سر ميکشم؛کانالو عوض ميکنم مصاحبه با بازيگران وکارگردان کيل بيل توي فستيوال کن هست. تا حالا تارانتينو رو نديده بودم.فيلمش هم نديدم! مصاحبه هم با ترجمه هم زمان ايتاليايه پس من هيچي حاليم نميشه!!
ليوان دوم رو هم سر ميکشم.دقت کردي حسي که تا اخر نوشيدن(!) بهت دست ميده بستگي به همون ليوان اول داره اگه ليوان اول رو با خيال راحت بخوري تا اخر هم حال ميکني ولي اگه ...
و من همون اگه ... هستم! از فرودگاه خسته رسيدم خونه براي اين کسي که رفت اصلا دلم تنگ نشده بي تعارف تازه خوشحال هم شدم که رفت.ولي دلم براي چند نفري تنگ شده.براي امير.ليلا.براي اوني که پول موبايل هر دو تامون خيلي اومد!
حماقت.حماقته اگه وقتي ناراحتي بزني تو مشروب خوردن.دفعه ي اخر با رضا بود.تا عصري دو تاييمون مثل خر رقصيديم.خنديديم و حال کرديم ولي اندفعه...
سيگار اولو روشن ميکنم.سعي ميکنم چس دود نکنم.چشمامو ميبندم و دود رو تو سينه ام نگه ميدارم.ليوان سوم.چهارم.پنجم.ششم...؛سيگار دوم.سوم؛چهارم...
سرم يکمي گيج ميره ميدوني اصلا چيه! دلم بيشتر براي خودم تنگ شده : س.ا.م
خوابم ميره...
خواب...
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page