اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات ETERNITY

       
 

                   

 
archive e-mail
   
 
July 02, 2004
مقدمه:بي مقدمه بهتر است! سام

وقتی آدم وبلاگِ درست و درمانی ندارد، ایده‌یِ پناهندگیِ وبلاگی هم فکرِ جالبی به نظر می‌رسد. فکرَش از پیش طرح شده بود، ولی پیش نیامد تا آنکه سام به این موجودِ از اینجا رانده و از آنجا مانده اجازهء استفاده از فضا را داد. برای من که همیشه علاقه خاصی به گم و گور کردن مطالب حسابی ام داشته‌ ام فکر بدی به نظر نمی‌رسد، و شاید کلاً وبلاگِ درپیتِ نصفه‌نیمه‌یی که راه انداخته ام را هم کلاً تعطیل کنم و دور و بر هرجا راهم دادند چیزی بنویسم.

مطلب را پیش‌تر در وبلاگی نوشته بودم که به طور خصوصی ساخته شده بود و تاکنون سه نفر آدرس‌َش را دارند، چندان هم پر نیست و به طور کلی ترجیح می‌دهم عمومی نکنمَ‌ش. مطلب را سام از میان مطالبِ آمده در آن وبلاگ برگزیده است.

درباره‌یِ این مطلب، اکنون بدم نمی‌آید چیزهایی را اضافه کنم. موضوعِ «جایِ من» که رویش بحث می‌کنم، اکنون گمانَم سه حالت داشته باشد، دوتا ارزش‌گذارانه، تحقیرآمیز یا دشمنانه، تحقیرآمیز وقتی جایی قرار بگیری و اطرافیان را تحقیر کنی، و دشمنانه وقتی مثلاً خاتمی را رییس‌جمهورِ خود ندانی، و یا به هر صورتی واردِ ساختِ قدرت می‌شود؛ شکلِ غیرِارزش‌گذارَش هم، مثلاً برایِ من در یک کنسرتِ راک و در میانِ جماعتی که هد می‌زنند، یا در یک مهمانیِ خانوادگی ظهور می‌کند. می‌خواهم بگویم هرسه‌یِ این‌ها را یک‌جا می‌بینم، و تذکری هم درباره‌یِ ارتباطِ ذاتیِ این مسئله با «محوشدن»ِ مفهومِ «خود» (که به من اجازه‌یِ اندیشدن به تعطیلی‌ِ وبلاگ را داد) بدهم.

امیدِ میلانی

خود؟

وقتی این را درباره‌یِ جشن‌واره‌یِ وب‌لاگ در خطِ قرمز که نوشته بود از آن حمایت می‌کند نوشتم:

طبقِ معمول پادرهوایی‌یِ من جالب است که مخالف ام ولی حمایت می‌کنم. خوب، درواقع موافق ام، فعلاً که درست‌ترَش را نداریم نباید اینَ‌ش را از دست داد.
[+]

گاهی اوقات به خود می‌گویم این‌جا چه می‌کنم، در می‌مانم که واقعاً چه‌گونه راهَ‌م بدین‌جا کشیده... [حالا از آن‌روز که مقدم بحث می‌کرد سه‌نقطه اصلاً نباید به کار رود هرنوشته سه‌نقطه بگذارم... فردا هم حتماً مثلِ وقتی به علامتِ تعجب حساسیت داشتم به این هم حساسیت پیدا کنم که آخرَم ده سالِ دیگر نقطه‌گذاری‌یَ‌م مثلِ آدم شود.] میانِ این دولتی‌ها، فلانی معاونِ بهمانی و غیره و ذالک، هریک در حالِ عشق‌بازی با این سیستم و من مثلاً اپوزیسیون. میانِ این‌ها، همه با منی ریش و قیافه‌هایِ بدتر از عزرائیل و لباس‌هایِ چرک و بعضاً دم‌پایی به‌پا. میانِ این‌ها، همه حزب‌اللهی، همه اسلام و پیغمبر و فلان و بیسار را بدیهی‌داننده.

و تکرار کنم و تکرار کنم که خاتمی انتخابِ بد از بدتر است، رییس‌جمهورِ من نیست. مگر رییس‌جمهورِ من هم می‌بود گهِ بیش‌تری می‌خورد؟ خودَم می‌بودم، اصلاً سیستم هم همه آنی بود که دوست دارم، چه گهی می‌خوردم؟ نه، خاتمی رییس‌جمهورِ من است، خودِ من است.

[این یارو هم درست می‌گوید ها، گوته چه خبطی کرده، مفیستو اصلاً خودَش زن است... هلن باید همان مفیستو باشد، نه، شاید هم همان دختر نخستی. قرار بود اگر بشود فاوست را بخوانیم چندنفری، جلسه‌یِ بحث بگذاریم، و به عنوانِ خروجی هریک نقد یا خوانشی بنویسیم، که طبیعی است انجام نشد، یادَم باشد اگر خواستم وقتی چنان کنم به این نکته توجه داشته باشم.]

به هررو جشن‌واره‌یِ وبلاگ را شرکت کردیم، به عنوانِ غرفه‌دار هم، تمامِ ساعاتَ‌ش را هم، جز ساعتی یک‌بار مرخصی‌یِ سیگارکشیدن. نامربوط‌ترین کارِ ممکن، و بدی هم نبود. دقیقاً هم جایَ‌م همان‌جا بود، همان‌جا که نباید می‌بودم.

آدم که واردِ گه شد، خودَش هم همان گه است، و کسی که مثلاً دست‌هایَ‌ش را پاکیزه نگاه داشت، از حقیقت گریخته. نه، جای‌گاه‌تعیین‌کردن و دست‌شستن و خود را زاهد و راهبه نشان‌دادن، یا به‌خودنشان‌دادن، یا پنداشتن؛ به‌ترین تا بدترین، همه مزخرف‌ترین کارهایِ دنیا یند. آن هم خصوصاً برایِ منی که خوب می‌دانم چه بازنده‌یی هستم، که هیچ غلطی، و دیگر نمی‌توانم تصور هم کنم که خواهم کرد. ورشکست... و ورشکستی که تسلیم نباشد، پررو بازی کند، مزخرف‌تر چیست؟ آدم باید فرهنگِ باخت داشته باشد، باید باختن را آموخته باشد.

7/02/2004 03:25:00 AM ;
0; Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

Back to Home page

 

© All Rights Reserved | Graphic by Sam Esmaelian | Designed By Miad Bigdeli