امروز رفتيم جلسه ي پرسش و پاسخ تئاتر سه نمايش کمدي.البته خوب اجراي اخرش بود(انگار فردا هم خواهد بود!) و بليط هم که نصف قيمت و دوست خوبمون فرحناز سرابي هم که توش بازي ميکرد و همه ي اين ها دلايلي شد که ما رو امروز به سالن قشقايي کشوند براي ديدن اين سه نمايش کوتاه.سه نمايشي که بيتشر حالت يه کلاس درس رو داشت وقتي که اقاي زهري روي سن مي اومدن و شروع به توضيح در مورد هر نمايش ميکردن.ولي ايده هاي جالبي داشت٬اولي دو شخصيت بودن که به جز اين که خودشون با هم حرف ميزدن دو شخصيت ديگه هم نقش افکار اونها رو داشتن که اونها هم با هم صحبت ميکردن.دومي يک نمايش ضد تئاتر بود و در اصل ضد تماشاچي بود.قبلش هم زهري گفت اين نمايش ميخواد نشون بده تماشاچي ادم نيست و نمايش نويس کاري ميکنه که تا اخر نمايش تماشاچي هيچي از ماجرا نفهمه و همونطوري نمايش تموم بشه (يه جوري ريدن به تماشاچي و اين ها اين کار تازگي ها در خيلي جاها رسم شده البته مثلا در سينما!!).اخري که از همه کميک تر بود راجع به دوره اي از تاريخ اروپا بود که مردم ثروتمند لغات رو در جاي خود استفاده نمي کردن و اشتباهن به کار ميبردن.در جلسه ي گفتگو هم زهري خيلي شاکي بود از همه و گفت تازه به ايران اومده و اينجا ديگه جوونا به عنوان استاد قبولش ندارن و از اين حرفا که دکتر خاکي هم گفت اين تئاتر هيچ کارگرداني درخشاني نداشت و الان در ايران تئاتر هاي ديگري توسط همين جوونا اجرا ميشه که قابليت نمونه برداري و مرجعيت بيشتري از اين نوع تئاتر ها داره.چند خبر:۱) در اداره ي تئاتر نمايش تاجمحل به کارگرداني امير دژاکام اجرا ميشه. ساعت اجرا :۷:۳۰ ميتونين بليطشو از گيشه ي تئاتر شهر رزرو کنين.
۲)تئاتري به کارگرداني محمد حاتمي هم در خانه هنرمندان اجرا ميشه اسم نمايش علي کوچيکه هست.لازم به توضيح نيست که نمايشنامه بر اساس شعر فروغ فرخزاد ساخته شده. ساعت اجرا هم به گمنوم يا هفته يا نُه!! شرمنده!
۳)يکي از خيلي ها در سالن نو در حال اجراست.حتما ببينيد داستان و کراگرداني خوبي داره.داستان يک دختر نويسنده است که به جرم کلمات در يک ساعت بزرگ وسط ميدون بزرگ شهر زنداني ميشه و ...!! ساعت اجرا : ۶
۴) به اميد خدا همهي تئاتر هاي تئاتر شهر دو هزار تومن شدن که البته همچنان براي خبرنگاران نصف قيمته!
۵) اين خانه هنرمندان همون باغ هنرمندان خودمونه؟! ايرانشهر...؟؟! ۶) چند روز پيش اجراي اخر هتل ايران بود وقتي وارد سالن شديم همه جا کاغذ چسبونده بودن و مرگ دلکش را تسليت گفته بودن.ايده ي جالبي بود .به يک ساعت خنده و حرکات موزون ديدنش ميارزيد.
پ.ن : نميدونم اين طبيعيه که خيلي از دوستاي حرفهاي مون به همين راحتي دارن دستگير ميشن و ما با خيال راحت مينويسيم يا نه؟؟!.البته اصلا پيشنهاد جمع اوري امضا نميکنم به قول داور نبوي هنوز جاي قبليش درد ميکنه!!!.ولي پاي هر جور کمکي هستم!
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page