به لطف شعلهي جنون سوخته تماشا خونمون!
اقا موشه پير شده٬عاقل نشده!
اين دل صابّ مرده براش دل نشده.
خراب خاله سوسکه ي وَلايته؛
زخم پناهندهي خاک غربته.
به لطف شعلهی جنون سوخته تماشا خونمون!
صاحب قصه هم که بينفس شده!
سين ستارش ميلهي قفس شده
اون که دو تا چشم سياه داره چي شد.
شهيد جنگاي زرگري شده
روباه مکتبي هنوز داره سر ميبُره
طوطي شاعر داره غصه ميخوره
هنوز دلش ترانه دلخوش ميخواد
هنوز ميگه بزک نمير بهار مياد
شهيار قنبري
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page