سيزده گربه روي شيروانيِ٬بعضي ها داغش را { خيلي بيشتر} دوست دارند!
ديشب اين افتخار نصيبِ ما شد که به تماشاي سيزدهگربه روي شيرواني(که داغش بهتر بود!) در اکرانِ اخرش بريم.
توي جشنواره امسال فيلم بهخاطرِ جلوههاي ويژهاش جايزه گرفت و تشويق شد.نميخوام بگم جلوههاي ويژهاش٬ حتي پيشِ سطحيترين فيلمهاي هاليوودي صفر بود؛چون همين جلوههاي ويژه هم تو ايران واقعن غنيمته و بايد محکم نگهش داشت!
مشکل اصلي با داستان فيلم بود ( و در نتيجه فيلمنامه اش!).فيلم تکليف خود را روشن نکرده بود براي چه گروهِ سني ساخته شده.تيکههاي پارتي و عشق و عاشقي و ... فکر نکنم همچين به درد گروهِ سني کودک بخوره و داستانِ اودکا و سوماري و اين اسامي مزخرف هم بيانش براي گروهِ بزرگسال احمقانه است.
بازيگرهاي اصلي فيلم مثل گلزار و نوابصفوي و افشار هم شايد روي هم رفته٬ هرکدوم٬ ده تا ديالوگ داشتن و اين موضوع به علاوهي داستانِ مزخرفش باعث شده بود فيلم بيشتر شبيهِ يک کليپ نه چندان خوش ساخت با حضور مدلهاي خوشگل بشه.(صحنههايي که گلزار در حال قدم زدن بود و يا نگاهاي مکش مرگِ من مهناز افشار ادمو ياد تيزرهاي مارکهاي لباس ميانداخت تا يه فيلمِ سينمايي)
اگر خيلي مشتاقيد داستان فيلم رو بدونيد بايد بگم داستان تو مايههاي ترميناتور بود؛دو نفر از سرزمين سوماري(گلزار و نواب صفوي) براي بردنِ دو فراري(شريفينيا و افشار) به زمين ميومدن.اين دو نماينده يکي از طرفِ سلطان سوماري مامور بود و ديگري هم نمايندهي اهريمن بود و نماينده ي سلطان مجبور بود از جانِ فراري ها هم محافظت کنه!
از فيلم بگذريم.فوايد ديدنِ اين فيلمها در سينما حضورِ تماشاچيهاي بهتر از فيلمه! مخصوصن اگر مفتخر به شنيدنِ نقد همزمانِ اين تماشاچيها بشويد:
ـمريلا زارعي که وارد ميشود تشخيص ميدهند: اِ اين همون تهمينه ميلانيِ
ـ نواب صفوي در اقدسيه يا قيطريه زندگي ميکنه.
ـ اهنگهاي فيلم مثل البومِ جديدِ متاليکا(!) است!
ـ رضا گلزار ايدز گرفته
ـ مهناز افشار دشمنِ خونيه هديه تهرانيه!
تعجب نکنيد شما هم جايِ من بوديد تر جيح ميداديد به جاي ديدنِ چنين فاجعهاي به نقدهاي اين منتقدهاي بزرگ گوش ميداديد و کمي سرحا مياومديد!!
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page