صداي شجريان هيچ وقت برايم دلچسب نبوده به جز در يک البوم و پشت صداي خش دارِ دوست داشتني يک نفر که ميگويد:
من بندهي ان دمم که ساقي گويد يک جامِدگر بگير و من نتوانم.
و بعد شجريان ميزند زيرِ اواز و از حسناتِ مي نوشي ميگويد!
حالا براي اينکه سوتي نشود مطمئن نيستم اواز بعد از اين شعر متعلق به شجريان است٬ هر که باشد به شدت به دل من يکي که مينشيند!!
اين سيدي هم داستانها دارد.سالِ سوم دبيرستان و گير و دارِ امتحانها بود که دوستي که يکسالي است ازش بيخبرم سيدي((سکوت سرشار از ناگفتهها ست)) رو به من داد.به احترامِ ضربالمثل گوشش صدا کنه.ان دوست علي احمدي بود.
حسِ عجيبي است٬ حس اينکه اروم اروم تمام خاطرات وو نشانيهاي گذشته به راحتي داره بهشون ريده ميشه!!
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page