تقريبن در حالِ مرگم!٬انقدر کار دارم و سرم شلوغه که درس مثل يه بچهي نحيف و گريان(!) گوشهي اتاق نشسته و خجالت ميکشه حتي به من نيمنگاهي بندازه( و من هم!).
شايد خوشحال کنندهترين اتفاق موجود اومدنِ البومِ فرمان بود.مطلبکي نوشته بودم که چرا اين موجود براي من(ما!) فقط يک خواننده نيست و ما رو به چه راهي برد(!!) که فعلن بيخيال!!
خندهدار ترين اتفاق هم اين بود که از خونهي ارمان اينا تو قزوين به قصد خريدنِ چيپس و تکدانه(ميشه حدس زد براي چه کاري!!)
\بيرون اومدم و تا پاسي از شب به خونه بر نگشتم!! دليل سادهاش اين بود که گم شدم! اونم توي قزوين!! منم که توپول!!!خلاصه ارمان و ميعاد تو کوچهها دنبالم ميگشتن و سپهر هم از خونه کنترل اوضاع رو در دست داشت!! خدا رو شکر که بخير گذشت و اون شب خيلي خوش گذشت و حسابي خورديم و خنديديم و از فليني و گدار و پازوليني تا کلاهقرمزي و هوشنگگلمکاني و پاملااندرسون رو نقد کرديم!! و به اين نتيجه رسيديم که پاملا اندرسون که خيلي خوبه! اما کلاه قرمزي هم مشکلي نداره! ولي از بين گلمکاني و انا نيکول اسميت شانسِ انانيکول اسميت خيلي بيتشر بود! صلواتي هم بر روح ايرج و امير و غلام و حسن و حسينِ قادري فرستاديم!! خدا قادري ها را نگه دارد!
p.s:
arman (6:18:32 AM): boz
arman (6:18:39 AM): khoneye amat ina to qazvin
arman (6:18:45 AM): alan hame fekr miknan man qazviniam
arman (6:19:06 AM): bodo avazesh kon , masalan bokon khoneye daneshjoyie arman to qazvin
arman (6:19:15 AM): avaz nakoni efsha gari mikonam dar morede gom shodanet
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page