وه چه بيرنگ و بينشان که منم
بيرنگ؛
بينشان؛
اگر لحظهاي ترديد کرديد که افرادي چون ميعاد٬ارمان٬اميد چه مستقيم و چه غير مستقيم در بازگشت من تاثير داشتند سخت درست حدس زديد.
اين وبلاگ اينگونه که بود و هست نخواهد ماند٬يا از اينجا ميروم٬يا از اين جا نميروم ولي تغيير چهره خواهم داد٬شايد فقط کمي هم ريشهايم را کوتاه کنم؛کسي چه ميداند شايد هم کمي نه در سولاريوم بلکه در افتاب سوزان اورجينال خواباندمش تا سياهتر شود.سياه که نه.افتاب بخورد تا زنده شود.
***
چندباري براي چند مطلبي ميخواستم اينجا را بازساري کنم
يک بار خواستم بيايم و بگويم اگر ما با نسيميها هدفي مشترک داشتيم ولي باورمان يکي نبود٬خواستم بيايم و بگويم که انها ول معطلند٬انها در لجني فرو رفتهاند که ۲ سال پيش به بزرگان جوانشان تذکر دادهبوديم: به ان جا خواهيد رسيد.دير شد.چيزي دراين باره از من ديگر نخواهيد شنيد.
و يکي هم ديروز بود وقتي مطلب
نوشي و جوجهها را خواندم٬خالهي عزيزم نميدانم چه کاري از دستم بر ميايد.اميدوارم هرچه زودتر بيايند.فقط ميدانم خيليها هم مانند من نگران
خودت و جوجهها هستند.
***
فعلن؛
بيشتر پيشتان ميايم٬تا با هم چاي بخوريم و در مورد خيلي از مولفههاي چاي خوردن با هم بحث کنيم! اگر هم خواستيد کمي به بيراهه برويم و اسپيد او ساند هم ميخوانيم.
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page