آتشبس ٬ آش جدید میلانی ٬گلزار ٬ افشار و البته آقای نیکبین
حدود ۱۰ دقیقه دیرتر به سالن رسیدم و فیلم در حال نمایش بود . وارد سالن که شدم از
همیشه خلوتتر بود ٬ حس میکردم حضورمهمانها برای خانم میلانی مهم باشد (هنوز
هم این حس را دارم! ) . رضا را به سختی پیدا کردم و از غرغرهایش فهمیدم فیلم چندان
چنگی به دل نمیزند . رنگبندیها و تصاویر و دکوراسیون و دمبهدم عوض شدن
لباسهای بازیگران برای یک فیلم تجاری کاملن حرفهای بود و از فیلمهای کمدی این
روزها یک سر و گردن بالاتر است . نمیخواهم کاملن از فیلم بد بگویم ولی بههرحال
خواستههای من و دوستم را پاسخ نداد و بیشتر فیلم یا در حال گیر دادن به شخصیتها و
موقعیتهای کمیک فیلم بودیم و یا زمانی که تهمینهمیلانی با گچ در حال نوشتن
شعارهای فیلم جدیدش در مغز و جان و روح ما بود ما در حال خندیدن.
نیمهی اول فیلم خیلی خوب جلو میرود و حداقل به گیشه میتوان کاملا امیدوار بود و با
خیال راحت میگوییم خانم میلانی فیلمی کمدی باکلاسی را برای پایتختیها و قشر ـ
مثلا ـروشنفکر(!!) ساختهاست. و البته اگر شما هم مثل من خیلی به یاد فیلم آقا و
خانم اسمیت افتادید ٬ پربیراه نرفتهاید* که رضاگلزار و مهنازافشار برای ایرانیان کم ازبرد
پیت و انجلیناجولی ـ برانجلینا ! ـ برای جهانیان ندارند.
موقعیتهای قرارگیری پیش روانشناس و شروع داستان از پیش او و جلو رفتن داستان
هنگام تعریف برای دکتر روانشناس و حتی شک و تردیدهای شخصیتهای فیلم به هم
کاملا یاد آور آقا و خانم اسمیت است .
نیمهی دوم فیلم از آنجایی که مشاور قصهی خانم میلانی قصد ادب کردن مرد داستان و
بهراه راست آوردن زن فیلم را دارد واقعا زجرآور است. مخصوصا صحنههایی که فیلم
ویدیویی آقای دکتر را میبینند و روی وایتبرد نت برداری میکنند که افتضاح درآمده و
همین صحنهها به نظر من به فروش فیلم آسیب جدی میزند .
خلاصه بعد از فیلم هم متوجه نشستن خانم میلانی در ردیف پشتی شدم و امیدوار بودم
ما و غرغرهای ما را ندیده و نشنیده باشد که البته
شب در سالن هم وقتی به او گفتم صحنههای وایتبرد و اینها خوب نبوده ٬حرفی زد که
متوجه شدم همهچیزها را شنیده بود و شاکی هم شده بود انگار . خدا تا روز آخر
جشنواره بهخیر کند!!
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page