© Thomas Kalak 2007
اینجا نوشتن یه حسِ خاصی میخواد یا نمیدونم لازمهش نداشتن یهسری احساس خاصیِ که باعث میشه اینجا سر وکلهام پیدا شه .
یک سال بزرگ شدن رو برای اولین بار دارم توی خودم میبینم ٬ حس میکنم تو سنِ سرنوشت سازی هستم . ۲۳سالگیم تموم شد و وارد ۲۴ سالگی شدم . اصولن فکر کنم ۲۴ سالگی سن سرنوشتسازی برای من و خیلیهای دیگه باشه . دیگه خیلیچیزها شوخی نیست ٬ سربالاییِ زندگی کاملن پیداست و به کلی ردبولِ ذهنی و فکری نیاز داری تا بتونی قدرت فکر کردن به اون سربالایی رو داشته باشی چه برسه به اینکه دیگه یواش یواش به اون شیب سختش برسی .
یک سال بزرگشدن کلی چیزهای دیگه هم با خودش آورد ٬ یهسری مشغلههای فکری جدیدی که تا یک شب قبل از تولدم هم هیچجایی از ذهن من رو اشغال نکردهبود و اینکه یه سری باورها و حقیقتهایی که نمیدیدمشون یا نمیخواستم ببینم .
خلاصه حقیقتی که تا دیروز خودش رو با کلی آرایش و بزک خوشگل نشون میداد بعد از اینکه ۲۴ اردیبهشت از خواب بیدار شدم خودش رو به بدترین و زشتترین شکلش نشون داد .
ولی یهسری از خواستهها و هوسهام هنوز هم سرجاشه ٬
نوشتمشون ولی خیلی شعاری شدن و پاکشون کردم شاید خلاصش بشه من هنوز ترجیح میدم ... .
نه نمیشه نوشن شعاری میشه و حال به هم زن ٬ ژست فرهنگی گرفتن تو هیچجای من جا نمیشه!!
پ.ن : دارم به فیلمهای کیمیایی فکر میکنم . به روابط آدمها توی فیلمهاش و اینکه الان مطمئنم کاملن کسشره . رفاقت هست ولی نمیشه همیشه انتظار یهسری صفات دیگه هم کنارش داشته باشی ٬ این یه واقعیتِ حالا هرچی هم بگیم نه و نیست ولی میدونیم که هست و برای من سخته که تو سال جدید زندگیم فقط برای خودم آرزو کنم .
©Christian Lindemann
Labels: others
motmaen bash emsal yeki az behtarin salhaye zendegit khahad bud.
vase man ke intori bud!
az blogetam lezat mbaram.bahale
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
Back to Home page