اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات ETERNITY

       
 

                   

 
archive e-mail
   
 
April 29, 2004
هوس يه جايي مثل پنيک روم (Panic Room) کردم يه اتاقي که از بيرون هيچ راهي براي داخل شدن نداشته باشه...هيچکس نتونه به تو دست پيدا کنه...انصافا بگم اون تلويزيون ها هم براي فضولي خوبه ولي حاضرم اونها هم نباشه...
شايد اگه کمي احساسات مازوخيستيمو کم کنم بتونم به نتيجه ي زير برسم!

هوس يه جاي ساکت و اروم رو کردم که هيچ موجود زنده اي وجود نداشته باشه...

چند شب پيش خوابي ديدم...خواب کاملا عجيب و غريب بود: جايي زيارتي بودم و داشتم از حضور در اون مکان لذت هم ميبردم(اين عجيبه!) و اون جا حسم ميگفت مکه بود(و اين غريب!)...

فرداي اون خواب يک بهتر از جاني گفت سفر ميري به زيارت اونم با هواپيما!

خيلي اتفاقي يکشنبه دارم ميرم مشهد...اونم چه مشهدي؟! صبح ميرم و شب ميام(با هواپيما!!)!
يعني مثل اينايي که معتاد زيارت کردنن و سريع برگردن! تو اين سفر تقريبا تنهام...تقريبا که دو نفري با هام هستن و البته کاري به کار هم نداريم!

فکرم مشغول شده اندفعه باز کي ميخواد بهم يه پيغامي برسونه؟! اين اتفاقاتي که کمتر از سه روزافتاد شدياد فکرمو مشغول کرده!
به اين فکر ميکنم که برم مشهد و تا رسيدم به هتل برم بخوابم و شب پاشم برگردم تهران!

4/29/2004 04:05:00 PM 0 Comments ;

April 27, 2004
ديدار با نماينده ي بهشت در يک روز جهنمي!
توضيح : اين مطلب ديشب نوشته شده!

امروز بعد از ظهر کلاس اخلاق اسلامي داشتيم و مجبور شديم تو اين روز گرم(و واقعا جهنمي!) بريم سر کلاس نماينده ي بهشت( استاد اخوند تشريف دارند و اخوندها هم که نماينده ي بر حق بهشت!)
بحث امروز سر واجبات و از اين حرفها بود که طبق عادت ديرينه ي ايرانيان با ديدن يک اخوند ياد محرمات و اينا ميفتن و بحث کشيده شد به دليل حرام بودن شراب و چرا پيامبر مسلمانان شراب را تدريجي حرام اعلام کرد و استاد هر چقدر سعي در توجيه اين کار کرد به نتيجه اي نرسيد و مجبور به قبول اين حرف دانشجو ها شد که دليل اصلي محمد در باغ سبز نشان دادن به اعراب احمق بود بعد از اين بحث شيرين( و محرک!!) نوبت بحث معروف اجبار در پرستش مطرح شد و بعد کافر بودن تمام مسيحي ها!(اين کافر بودن تمام مسيحي ها بحث آس استاد بود که از استاد تمساح نقل قول ميکردن!)
نميدونم تا حالا در چنين جمع هايي بوديد که مجبورتان کنند پاي منبر اخوندها بشينيد يا نه؟ولي نقطه ي مشترک تمام اين جمع ها گير دادن سه پيچ مردم به تک تک حرفهاي نماينده هاي بهشت (اخوندها!) هست...
اخر سر استاد طبق معمول کم اوردن و کلاس را يک ساعت زودتر تعطيل کردن!
اخوند بودن هم بد درديه!!
ولي با رامين سر کلاس اخوند بودن و هر هر هاي تابلو بدتر!

4/27/2004 08:36:00 AM 0 Comments ;

April 26, 2004
موسيقي پاپ هم که ديگه اوپنه!

البوم اسکناس شاهکار بينش پژوه بعد از سه سال کش و قوس رفتن با مميزي هاي مختلف بلاخره وارد بازار موسيقي شد.بازار موسيقي که قراره در اين چند ماه شاهد البوم هاي جديد و موف باشه! (موفقيت را تنها اريان ميتواند تضمين کند ولي همين اسکناس بينش پژوه و شبح بهنام و ايليا نيز صد در صد موفق خواهند بود!)
اسکناس حدود يکسال و نيم پيش به صورت غير مجاز در دسترس بود که ولي خوب حرفي از شاهکار نبود و البوم را به کامبيز(پسر گوگوش!) و يا گروه فرا(خواننده ي اهنگ پشه!) نسبت ميدادن و تفاوتي که نسخه ي قبلي با اين البوم جديد داره هم از نظر متن ترانه هاست که با کم شدن لغتهايي خبر از سانسور ترانه ها ميده و همينطور کم شدن ترانه اي با نام نازنين هست که از اون ترانه ي شاد(که زياد هم جالب نبود!) فقط دکلمه اش باقي مونده(هومن دکلمه ي لاتي!) ولي مزيتي که نسبت به نسخه ي قديميش داره بهتر شدن تنظيم اهنگاس و اضافه شدن ميکس هاي جديد.
اسکناس چهار اهنگ داره :
۱)عشق لاتي
اين ترانه با يکي از معروف ترين اهنگهاي هندي شروع ميشه که حتي امينم هم يکي از اهنگاشو با همين اهنگ هندي ري-ميکس کرده
۲)خواننده
به نظر من با حالترين اهنگ همين خواننده است که خواننده هايي چون بلک کتز(در نسخه ي قبلي به جاي افتاب لب بومه ي بلک کتز يکي از اهنگهاي سندي رو مسخره ميکرد!)
و شماعي زاده و عليرضا عصار و محمد اصفهاني و داريوش( شايد هم خشايار اعتمادي!) رو مسخره ميکنه...البته در نسخه ي قبلي جايي به شادمهر هم تيکه ميندازه که توي اين البوم جديد حذف شده!
۳)اسکناس
اسکناس با دکلمه ي شعر معروف خود بينش پژوه شروع ميشه :
توانا بود هر که دارا بود
ز ثروت دل پير برنا بود
...
از اين پس پسر خواهد نوشت هر انکس که نان اورد بابا بود!!
۴)عشق خياباني
اين ترانه هم زندگي اين روزاي ما ( ما-شما-ايشان!) است گوش کنيد و در دل نتيجه بگيريد!
جــلد البـوم
عکس روي جلد عکسي از خود بينش پژوهه که يه سگار برگ گنده(!) دستشه و يه پاپيون هم زده(!؟) و زيرش هم يک دلاره که عکس وشطش باز خود شاهکاره(!!)
صفحه وسطي اسکناس هم شعري از شاملو نوشته شده:
سخن من
نه از درد ايشان بود

خود
از دردي بود
که ايشانند

خلاصه البوم جديد شاهکار بينش پژوه کار نستا خوب و استاندارديه که براي اولين البوم سبک رپ ايراني شايد خيلي هم عالي باشه! البته بينش پژوه سعي کرده ترانه ها هم در غالب تمام ترانه هاي رپ(اعتراضي!) باشه و تاثير شعر هاش از شعرهاي گروههاي رپي چون امينم قابل انکار نيست (امينم هم خواننده هاي مطرح و زندگي جوانان امريکايي رو به نقد ميکشه!)

4/26/2004 01:21:00 AM 0 Comments ;

April 24, 2004
بلاخره من هم لينکدوني دار شدم و الان ذوق زده ميباشم!
البته از چاپ اول عزيز بايد تشکر کنم که نصف عمرش رفت تا تونست به من بفهمونه چه جوري اين کارو انجام بدم! خلاصه مـتشــکرم!
فقط هنوز جاي خوبي براي لينک دوني پيدا نکردم تو صفحه و فعلا جاشو با لينک دوستان عوض کردم تا يه جاي بهتر براش پيدا کنم و اسمش هم که گزاشتم لينکز باکس(اوکي!)
خلاصه از امروز با لينکدوني در خدمتتون هستيم.

4/24/2004 12:57:00 AM 0 Comments ;

April 22, 2004
مطلبي نوشتند که لحن جالبي نداشت و کامنتي برايش گزاشتند که بوي کثيف توهين ميداد!
مطلب که نويسنده اش معلوم بود! ولي کامنت را کار من (سام اسماعيليان) گذاشتند!
براي عليرضا نوشتم گفتم اينجا هم بگذارم که بعدها خاطره شود!
هه! هه!
پشت سرت را نگاه نکن!
اين روزها اگر به اسمان هم نگاه کني خدا به علت تهديد حريم خصوصي اش مجرم معرفي ات خواهد کرد...
به دوستت بگو دچار سو تفاهم شده!
به دوستت بگو نه عزيزم من را دشمن ذهنت نکن...
بگو کار قشنگي نکرد.بگو من نه از م.ف خوشم ميايد و نه از م.ف شدن براي ذهنش!
شايد اين همه تدبير براي اشاره نکردن به اصل موضوع کار جالبي نباشد!
عليرضاي عزيز به امير قرباني بگو کامنت کار من نبوده.محض اطمينان گفتم وگرنه ميدانم سا..مي من نيستم.من خودم را جدي ميگيرم و حتي خداي خود را!
بگو ياد ان روز صبح بيفت که عاشق همه ي ما شده بودي
اگر من کار بلد نبودم رسمش اين همه توهين و کنايه و فحش و ناسزا نبود.
بگو..بگو بهش من دشمن نبودم نيستم و نخواهم بود!
سام اسماعيليان

4/22/2004 11:36:00 AM 0 Comments ;

خبر فوري!!!!!
الان که داشتم با وندا تلفني ميحرفيدم يه دفه فهميدم که وبلاگش هک شده و بعدش هم فهميدم اي دي ياهوش هم هک شده!!
اي ديvanda2005 که مال وندا است در حال حاضر هک شده ميباشد! و اگر هر پيامي از اين اي دي گرفتيد و ويروسي شدين مسئوليتش با وندا نيست(!!!!!)
با حاليش اينه که يه لينکهايي هم هي از اين ادي پي ام ميشه که ويروسهاي بدي داره و اولين ضربه اش به برنامه هاي صدا(اديو) ي کامپيوترتون هست و ميرينه به کل سيستم صوتي کامپيوتر...
خلاصه مواظب خودتون باشين!!
پ.ن:اين نوشته به در خواست وندا پست شد اين درخواست ساعت ۲ صبح پنجشنبه انجام شد!

4/22/2004 02:03:00 AM 0 Comments ;

April 21, 2004
فقط فيلم نبينيد رضا گلزار ببينيد!!
چند روز پيش رفتيم و کما رو ديديم!!
اين شعار واقعا درسته که فقط فيلم نبينيد...رضا گلزار ببينيد!
رضا گلزار هرجوري شما بخواهيد!!...انچه شما خواسته ايد!!
گلزار مايه دار...گلزار خوشتيپ...گلزار عصباني...گلزار کت شلواري...گلزار فيلم فارسي...گلزار رقاص...گلزار با مرام...گلزار فردين...گلزار خوشگل...گلزار با عينک...گلزار بي عينک...گلزار باهوش...گلزار المپياد رفته...گلزار سياسي...گلزار سور
اسرافيل...گلزار کروات دار...
از همه مضحک تر و با حال تر تلفظ کراوات به وسيله ي رضا گلزاره البته فانتاستيک گفتنش هم کم نداره!!

کامنت طرفدار رضا گلزار:
چيه داري از حسادت ميترکي؟! چشات دراد ايشالا!! رضا جون باسنتو بخارون! کور شي به حق فاطمه زهرا!!
پ.ن:کسي ميتونه دليل استفاده ي يار دبستاني من رو تو فيلم توضيح بده!؟

خبر:
ديشب ساعت ۳ نصف شب وقتي تو اينترنت وقتي پيدا ميشه که با خيال راحت وب گردي کني و وبلاگ بخوني يه خبر بد.خيلي بد تو فضاي خلوت و ساکت اينترنت پيچيد.
سيامک پورزند مرد...
خبر؛ با اينکه هيچ جا تاييدش نميکرد ولي سريع پيچيده شد.با يک دوستي در راديو فردا تماس گرفتيم و خبر رو دنبال کرد و فهميديم باز شايعه بوده البته پورزند اصلا حال خوشي نداره و دوباره سکته کرده و ديشب انقدر حالش وخيم شده که ماموران قضايي ميخواستن بفرستنش خونه که مسئوليت مرگشو به عهده نگيرن.با اينکه خبر ها و حاشيه هاي زيادي داره اين ماجرا ولي فقط اميدوارم که پورزند زودتر خوب بشه
...
يه چيزي!
همين الان به دعوت گوگل(بلاگر!) ايميل جي-ميل رو تست کردم و اي دي گرفتم!
من فقط يادمه ميگفتن جي ميل خالي بندي يک اپريل بوده!!
خلاصه:samuell@gmail.com
ايميل منه!

4/21/2004 01:23:00 PM 0 Comments ;

April 20, 2004
بود و بود و هست...
زندگي رو ميگم!
هست و هست و خواهد بود!
و نه من و نه تو انقدر تواناييش را نداريم که يا زندگي و يا خود را خلاص کنيم!
داريم.نداريم.داريم.نداريم!
خوب اومد.بد اومد! نه اصلا نيومد!
شايد تو هم مثل من! يا برعکس من هم مثل تو!
چه فرقي ميکنه! مهم اينه که هستيم و بايد باشيم!
شايد اگر ننه باباهامون اون شب از نزديکي هاي داروخانه رد ميشدن!
شايد اگر باباهه تنبلي نميکرد و شهوتش بالا نزده بود و ميرفت از داروخانه کاندوم ميخريد...
نميدانم من متولد بي توجهي پدرم يا زياده خواهي مادرم هستم!؟!
تو هم مثل من يا ...
نميدانم مادر و پدرم همان شب يا اين روزها فهميدند که چه حماقتي کردند!
بايد...پس...
حمقات يا شهوت! بي خيال!
بودن يا نبودن! مسئله اين نيست!

تولدت مبارک رامين عزيز!

به هر حال نه من نه تو نميخواهيم کار مهمي کنيم!
شايد فقط ميخواهيم زندگي کنيم!
تولدت ...!

4/20/2004 03:29:00 PM 0 Comments ;

April 19, 2004
اين خانمهاي بـــــــا کـــلــاس
(۱)
اون دختره که تو مهموني فلاني يه مينيژوپ مشکي پوشيده بود و ميگفت فقط زارا ميپوشه و خيلي قشنگ ميرقصيد(!!)
خوب؟!
با يه تيپ جواتي (شلوار پارچه اي و کفش کتوني زرد و قرمز!) اومده بود از ساندويچ فروشي روبروي داشگاه تهران جنوب ساندويچ سوسيس بندري ميگرفت!!

(۲)
دوست دختر فلاني که گفته رفته دوبي کنسرت انريکه...
خوب؟!
بچه ها پريشب توي بندر انزلي ديدنش(!)

(۳)
دختره ميگه برو دو تا نوشيدني بگير گرممونه و تاکيد ميکنه حتما رانــي بگير
راني که ميگيري ميگه براي من يه ني هم بگير(!!!) و راني را با ني خوردن هم عالمي دارد!!

(۴)
دختره بود که تو اينترنت گفته بود اسمش مليکا است
خوب؟
سر کلاس زبان تخصصيشون که من هم اتفاقي حضور داشتم استاد که حاضر غايب ميکرد وقتي گفت کبري؛مليکا گفت حاضر!!(البته جاي کسي هم حاضري نميزد!)

(۵)
اون دختره بود که وبلاگ مينوشت
خوب؟!
هنوز هم مينويسه!؟
...

4/19/2004 03:41:00 AM 0 Comments ;

April 18, 2004
اخرين خبر!
البوم اخرين خبر گوگوش رو امشب گرفتم.البوم ۸ ترانه داره . شعرها دارن جيغ ميزنن که شاعر و خواننده ادمهاي روشنفکري ميخوان باشن!!
و در ضمن خيلي هم سياسي هستند که من نميدنوم گوگوش با خوندن اين ترانه ها چه جوري به راحتي به ايران سفر ميکنن و راحت تر از اون بر ميگردن به لس انجلس!
با اينکه مهرداد اسماني به نظر من يکي از جواد ترين خواننده هاي لس انجليست ولي اهنگهاي بدي براي گوگوش نساخته البته اهنگها فقط بد نيست ولي به هيچ وجه نواوري توي اهنگها وجود نداره و مثلا با کارهاي سياوش قميشي يا حتي بابک بيات از نظر حرفه اي خيلي فاصله داره.

نا گفته نمونه ترانه سراي البوم شهار قنبريه (کاش شهيار قنبري هيچ وقت اين تالک شو هاي مسخره رو اجرا نميکرد و فقط ترانه سرا و حداکثر خواننده باقي ميموند!)
گوگوش در مصاحبه اي گفته بود قصد داره سبک خوندنش در البومهاي جديد راک باشه که معلوم نيست چي شد که روي حرفش نموند...
به هر حال گوگوش به اين راحتي ها نميتونه خاطرات خوب مردم رو با تک تک اهنگاش خراب کنه...

اهنگ ايران عاشق با اهنگ سازي و تنظيم بابک اميني(سبز سبزم ريشه دارم رو که يادتونه!؟) به نظر من قشنگترين اهنگ اين البومه.

ايران عاشق

پير مشرق...عزيز مهربونم
اي غزل گو...زمين گل نشونم
خونه ي من...ايرانم!
ايران عاشق...
کاش که تا بهار تو زنده بمونم
زشت و زيبا
تلخ و شيرين
گرم و سر خوش
سرد و غمگين
تو به هر حال و هوايي که باشي
عاشقم تا هميشه...عاشق تو
...

4/18/2004 01:22:00 AM 0 Comments ;

April 10, 2004
سلام اقا ببخشيد ما ميخواستيم فرهنگ سازي کنيم!
بله خيلي کار خوبي ميکنيد!
بله خيلي کار خوبي ميکنيم!
بله واقعا کار خوبي ميکنيد
بله واقعا کار خوبي ميکنيم!
دست شما درد نکنه!
بله دست شما هم درد نکنه که انقدر خوبيد!
خواهش ميکنم شما مبلغ فرهنگ سازيتونو لطف کنيد تا من هم يک فضا براي کارهاي فرهنگ سازيتون بدم*
بفرماييد!
توالت شماره ۵۷ خالي هست بفرماييد اونجا و فرهنگ سازيتونو شروع کنيد! ولي لطفا بعد از اتمام عمل فرهنگ سازيتون سيفون را هم بکشيد!!
چشم!
مرسي
ممنون!
*به گفته ي فرنگ رفته ها در اروپا(!) براي رفتن به توالت هاي عمومي بايد مبلغي را پرداخت کنيد راست و دروغش پاي فرنگ رفته ها!!!

4/10/2004 02:35:00 PM 0 Comments ;

April 08, 2004
۱)بعد از جريان توقيف موقت شرق و ان پاچه خواري(خاري!!) هاي کادر سردبيري روزنامه براي چاپ مجدد روزنامه ديگر شرق نميخرم.ميخرم. ولي از ان موقع تا الان حداکثر سه چهار شماره.
ديروز(چهارشنبه) صحنه ي اخر روزنامه شرق را نگاه ميکردم.در قسمت شنيدني ها در مورد کرت کوبين نوشته بود با عنوان نيروانا به نيروانا بازگشت ( يا يک همچين چيز هايي!)
نويسنده(که اسمش هم يادم رفت!!) يک مختصري در مورد کرت کوبين نوشته بود و بعد هم به جوانان ومردم مرده پرست(!) ايراني گير داده بود که: بله شما مردم خيلي بد هستيد و تا يکي ميميرد سريع او را تحويل ميگيريد و غيره!!
و بعد هم گروه نيروانا را يک گروه کوچک و با طرفدار هايي کم در امريکا عنوان کرده بود که حتي در امريکا هم خودکشي او باعث شد خيلي دوستش بدارند(!!)‌...
نميخوام اطلاعات خودم را در مورد گروه مورد علاقه ام به رخ بکشم که خوب طبيعي است هر کس شخص(يا گروه) موسيقي را دوست داشته باشد در مورد او هم اطلاعاتي را ميداند ولي کاش اين دوستان با نمک(؟) و بامز(!)ه ي گروه راهنما ي شرق کمي در مورد مطالبي که قصد نوشتنش را دارند دقت بفرمايند! اين اولين سوتيشان نيست چند وقتيست چند سوتي اين روزنامه (و مخصوصا همين گروه راهنما) شهره شده!
همين چيزها باعث ميشه ادم ايران را با اون ترجمه هاي مسخره اش(که با کمال پررويي نويسنده ان را به اسم خود مينويسد!) بخرد و فقط به صفحه ي اگهي ها و قسمت طالع بيني(!!!!)‌ رجوع کند!!!

۲)حالا که حرف نيروانا شد . سالروز مرگ کرت کوبين دوشنبه بود(و چاپ مطلب کذايي شرق هم به همين علت.) اون پست مرگ من روزي هم به خاطر همين موضوع بود.اگر متوجه شديد اون عکس سياه سفيد(که به خيلي چيزها تشبيه شد!!) هم جسد کرت کوبين و محل خود کشي اوست...

۳)با علي سر شهرک قرار داشتيم تا با هم بريم چند سي دي موسيقيايي(!!) بگيريم. اول اينکه من کلي خر کيف شدم چون هم يک اجراي مورد علاقه ام از the man who sold the world را گير اوردم و هم فول البوم anathema .بماند توي سي دي هايي که گرفتم يه اهنگ رابي ويليامز هم بــد حال داد! بعد رامين هم به ما پيوست و از فرط بيکاري و دودر کردن کلاسهاي دانشگاه رفتيم و فيلم بچه هاي جاسوس(۲) روديديدم( که به جز مزخرف بودن فيلم صندلي سينما انقدر ناراحت بود که زانو دردم اوت کرد).ولي چيزي که خيلي حال داد زنده کردن خاطرات دبيرستان پيشگام با علي و رامين بود

4/08/2004 10:51:00 PM 0 Comments ;

امشب يک خبري از يک شخصي(بخوانيد دوستي!) من راعصباني کرد و اين عصبانيت تمام برنامه ي امشب را بهم ريخت.حتي مطلب جديدم هم پست نکردم!.البته سعي کردم يک سيگنال هاي هشدار براي بعضي ها بفرستم و اميدوارم بفهمند.نه خودم را جدي ميگيرم و نه امثال خودم را ولي شخصيت خودم برام مهمه و فکر ميکنم از خيلي ها هم جدي تر هستم. و اميدوارم ان شخص(بخوانيد دوست!) دروغ گفته باشد وگرنه...ان روي سگ من که زياد هم زيبا نيست...

4/08/2004 01:09:00 AM 0 Comments ;

April 05, 2004
God,Chirst,Kundera & Monica Bellucci

همچنان در تفريح(۱)

The Passion of The Christ (مصائب مسيح) رو ديروز ديدم.فيلم داستان ۱۲ ساعت اخر زندگي مسيح رو نشون ميده و با اينکه اين دوازده ساعت فقط در شکنجه ي عيسي ميگذره ولي انقدر کارگرداني و داستان فيلم خوبه که اصلا خسته کننده نيست.البته قبل از هر چيزي مصائب مسيح يه فيلم کاملا احساسيه و در به وجود اوردن صحنه هاي احساسي خيلي موفق بوده.يه چيز فيلم که يکمي تو ذوق ميزنه نشون دادن مو به مو ي شکنجه و به صليب کشيدن مسيحه (حتي وقتي ميخها را تو کف دستش هم فرو ميکنن نشون ميده!) و همينطور اينکه مريم(مادر مسيح) شاهد تمام شکنجه هاي فرزندش هست و من فکر نکنم واقعي باشه!(که البته فکر من زياد مستند نيست!!) خلاصه اگه از نظر اعصاب مشکلي ندارين حتما فيلم رو ببينين.البته امکانش زياده که به زودي در همين ايران خودمون هم اکران بشه! بلاخره هر چي باشه فيلمي ضد يهودي(صهيونيستي!!!) هست و ...
پ.ن : ميگن يک ادم مبتذل رو جون به جونش کنن هم با کلاس نميشه! نقل منه مثل ادم ميخواستم مطلب رو پست کنم که فهميدم اون دختره که تو فيلم همش با مريمه همين مونيکا بلوچي خودمونه!...مجبور شدم يه عکس هم از اين خانم بزارم(البته به پاي زيتا جونز عزيز نميرسه ولي باز ...!!)
همچنان در تفريح(۲)
کتاب اهستگي کوندرا رو خوندم الان هم دارم جاودانگي شو ميخونم.همچنين بلاخره انگارگفته بودي ليلي سپيده شاملو هم خوندم...با شروع سال کاري جديد و اغاز کلاسهاي دانشگاه(يا به قولي زايشگاه!!) بد جوري کتاب خون شدم!!
کمي هم ورزش(!!!)
حتما داستان حسني و مکتب رفتن جمعه هاش خاطر مبارکتون هست!؟ ما هم در راستاي همين داستان تصميم گرفتيم تو کوران و تگرگ ديشب تشريف ببيريم بام تهران و راه بريم که خودتون ميتونيد بقيشو حدس بزنيد.خداوند دانا(!) و توانا(!) بي جنبه شد و از اسمون يه چيزايي اندازه پرتقال مينداخت طرف ما که بهشون ميگن تگرگ!!.البته بي جنبگي خداوند بيتشر به خاطر از بين رفتن درختهاست!
پ.ن : همين الان خداوند در تماسي اضطراري(از طريق همين ياهو مسنجرکذايي خودمون!!) پي امي فرستادند که شما حرص نخوريد اولا براي قلبتان بد است و ثانيا اين درختها هم مال خودمه و هوس کردم از بين ببرمشون به شما دخلي داره؟! نخير خدا جان شما راحت باشيد...فقط بهتون گفته بودم کم بنوش هميشه بنوش!!
يک مشکل(؟)
چند روز پيش با هزار ارزو (همان که بر ما عيب نيست!) و اميد(هماني که براي ما مضر است!) سي دي فتوشاپ سي اس (Photoshop CS) رو خريدم حالا که نصبش ميکنم ميگه سريال نامبرش تاريخ گذشتس.حتي تاريخ کامپيوتر هم به يکي دو سال عقب تر بردم که با اين کارم هم فقط يک روز برنامش کار کرد.انگار نفرين اين شرکتهاي خارجي در مورد کپي رايت در ايران داره ما رو تو هشل(هچل!!) ميندازه! بدبختانه به فتوشاپ هم نياز مبرم دارم.

4/05/2004 11:43:00 PM 0 Comments ;

April 04, 2004
مرگ من روزي...
اين روزها خيلي اشفته تر از قبل شدم(لغت بهتري جز اشفته پيدا نکردم!) به خودم فکر ميکنم که چه سريع دارم بزرگ ميشم!(بگين ماشالا!) و چه بي فايده!
اين روزها حس ميکنم توي خونه نميتونم بشينم و خونه موندنم همانا و دعواهاي بي سرانجام با بابا هم يه طرف (با مامان که سه چهار روزي هست قهرم!)...
امروز از دم سينما فرهنگ تا پاساژ ارين پياده رفتيم( براي من خيلي راهه!) تقريبا به هيچکس توجهي نداشتم ( به جز رضا که با هم بوديم!) و اگه از زور زانو دردم نبود حاضر بودم هنوز هم راه برم و راه برم و ...
نميدونم بي فايده بودن يعني چي! فکر ميکنم من هنوز سوالهايي که تو سيزده چهارده سالگي داشتم جواب نگرفتم...به جهنم مگه بدون جواب اون سوالا نميشه زندگي کرد؟!
چرا براي خيلي ها ميشه ولي من نه.من ديگه بريدم از اين همه عجايب!!
با خودم ميگم خوبه برم دکتر و خودم رو ببندم به ارام بخش...يعني اين اخرشه؟!
شايدم مثل اين پير زنها/مردها!! که از بيکاري اينطوري ميشن شدم!
اين ازاون نوشته هاست که فقط مينويسم و پست نميکنم!
ولي اندفعه ميخوام پست کنم...
از قضاوت ها رو حرفام ميترسم..ميترسم بگن از بي کاريه...از راحتيه...اگه نون شب نداشتي...
به يه استراحت فکري احتياج دارم...کاش کسي رو داشتم که ميشد در اين حالت خاص کمي کمکم کنه...کسي که مثل خودم نباشه....
ميشه برام پيش اوني که ميگين خداتونه دعا کنيد؟...دعا...هوس دعا کردن کردم...هوس خالي شدن کردم...خالي..خالي...بي وزني...خلا!



4/04/2004 01:15:00 AM 0 Comments ;

April 02, 2004
هوس کردم توي يه خيابون شلوغ راه برم و در حالي که بقيه بهم تنه ميزنن من تو فکر خودم باشم!
هر چي فکر ميکنم ميبينم خيلي هوس انقلاب کردم...(خيابون انقلاب نه خود انقلاب!) که راه برم و کتاب ببينم و هي کتاب بخرم(خوشبختانه وضع جيبم عجيب خوبه الان!) هي راه برم و هي به تو فکر کنم!
هي راه برم و بقيه بهم تنه بزنن و بگن هيچ فهميدي اينجا به جز تو ما هم هستيم!
بگم نه! شماها اينجا اهميتتون فقط در وجودتونه نه در حرکاتتون!! و حتي نه در حرف زدنتون!
ولي سعي ميکنم خودمو راضي کنم انقلاب شلوغه و من از شلوغي بدم مياد!
به خودم ميقبلونم براي انقلاب بايد پا داشته باشي!‌(شايد علي(شتر!) بياد نه؟!)
سعي ميکنم کمي قضيه رو سوسولي تر کنم!
شنبه عصري ميرم شهر کتاب ايران زمين يه کمي ميچرخم و مثل بچه خوب فقط به کتابها فکر ميکنم با اون خانوم و اقا فروشنده خوش و بش ميکنم يکم از کتاباي جديد حرف ميزنم فوقش به يه ليوان چاي دعوت ميشم بعد سريع يا سوار ماشين ميشم و بر ميگردم خونه
يا تا گلستان ميرم دوتا سي دي ميگيرم و سريعا خونه! به هيچي هم فکر نميکنم!!
***
پنج شنبه قرار نبود زير بارون راه بريم! ولي همه جا بسته بود و ما هم چاره اي نداشتيم جز راه رفتن...
زير رگبار بارون از ميلاد تا گلستان پياده رفتيمو حرف زديم و اخ که چه کيفي داشت!
کاش انقدر لحظه هاي ناب زير بارونو شاعرها و نويسندها نگفته بودن تا من هم کمي در موردش جرات حرف زدن پيدا ميکردم!!

4/02/2004 01:37:00 AM 0 Comments ;

April 01, 2004
ديگر همه کارهايت را دوست دارم!
از اينکه ما انسانها انقدر متغير هستيم و انقدر سريع تغيير ميکنيم شکي نيست.
ولي هر چه فکر ميکنم ميبينم بيشتر دوستت دارم.
نه تجاري نمينويسم(!!) که تجاري نوشتن خيالي وقته به وبلاگهاي همه ي ما سرايت کرده!‌(تجاري نوشتن يعني وقتي موضوع کم مياريم و به عشق و عاشقي ميزنيم!‌ که اتفاقا براي خيلي وبلاگها جواب هم داده!!)
براي دوستت دازم گفتن دلم نميخواد از هيچ شاعر و نويسنده اي کمک بگيرم چون ميخوام اين احساسم فقط از قلب خودم باشه و فقط براي تو!!!
عيبي نداره بزار بگن زرد مينويسن!! اين روزها هر چي کمي بويي از انسانيت برده باشه زرده( و کي بدش مياد همرنگ جماعت باشه؟!!)
دارم راه ميرم و به تو فکر ميکنم...
نشستم و به تو فکر ميکنم...
ميخوابم و هنوز به تو فکرميکنم...
امروز برات رو يه تيکه کاغذ نوشتم خيلي دوست دارم...
امروز بهت گفتم خيلي دوست دارم...
ديگه نميترسم که کي ميخواد چي بگه!
ديگه نميترسم از خيلي ها! و خيلي حرفها!
از اونايي که با اين همه روشن فکرياشون هنوز براشون تعريف نشده زندگي بقيه به اونا هيچ ربطي نداره! (نميدونم چرا خيلي دوست دارماينجملرو پاک کنمچون ميترسم ولي نه! بزار باشه!!!!)

نميدونم چرا اگه از ته دل بگي يکيو دوست داري يه حالت ديگست!
خوبه!نمرديم عاشق هم شديم!

4/01/2004 02:07:00 AM 0 Comments ;

 

© All Rights Reserved | Graphic by Sam Esmaelian | Designed By Miad Bigdeli